سوغاتی
سلام روزنه امید من... خیلی وقته که برات چیزی ننوشتم ... نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشم ، نه ،حوصله نوشتن نداشتم ... ببخش که این همه افسرده هستم... اما دارم سعی می کنم شاد باشم... بگذریم... امروز خواستم از سوغاتی بابایی برات بگم... بابایی یه چند روزی رفته بود مسافرت یه شهر خیلی دور... دیروز وقتی اومد کلی سوغاتی آورده بود که بیشترش برای من بود ... یه سوغاتی خوشگل هم آورده بود که کلی نازش دادیم ... اما نمی دونم چرا بابایی همش وسایل دخترونه میگیره ... مثل این سوغاتی ... هر وقت هم بهش میگم چرا وسایل دخترونه میگیری ، خوب یه چیز بخر که هم پسرونه باشه هم دخترونه میگه : من میدونم خدا بعد امیر عباس به ما دختر می...
نویسنده :
زینب مامان نازنین زهرا
14:40